آرشیو برای: "اسفند 1395, 27"

ادامه رمان😌

​‍ #رمان_مدافع_عشـــــق #قسمت_‌14 چند روزی خانه عمه جان ماندگار شدم در این مدت فقط تلفنـے با فاطمه سادات در ارتباط بودم! عمه جان بزرگترین خواهرپدرم بود و من خیلـے دوستش داشتم. مادرم بلاخره بعد از پنج روز تماس گرفت… صدای گوشخراش زنگ تلفن گوشم را ڪر… بیشتر »

ادامه رمان😌

​#رمان_مدافع_عشـــــق #قسمت_13  دستم را روی سینه ام میگذارم. هنوز بشدت میتپد.فاطمه ڪنارم روی پله نشسته و زهراخانوم برای آروم شدن من صلوات میفرستد. اما هیچ کدام مثل من نگران نیستند! بخودم که آمدم فهمیدم هنگام دویدن و بالا آمدن از پله هاشالم افتاده و… بیشتر »

ادامه رمان😌

​#رمان_مدافع_عشـــــق #قسمت_12 پتو را ڪنار میزنم، چشمهایم را ریز و به ساعت نگاه میڪنم."سه نیمه شب!” خوابم نمیبرد…نگران حال پدربزرگم… زهرا خانوم اخر کار خودش را کرد و مرا شب نگه داشت… بہ خود میپیچم… دستشویـے درحیاط و من از… بیشتر »

ادامه رمان😌

​#رمان_مدافع_عشـــــق  #قسمت_11 هوالعشــــــق مادرم تماس گرفت: حال پدربزرگت بد شده…ما مجبور شدیم بیایم اینجا (منظور یڪے از روستاهای اطراف تبریز است)… چند روز دیگه معطلے داریم… برو خونه عمت!… اینها خلاصه جملاتے بود ڪه گفت و… بیشتر »

ادامه رمان😌

​#رمان_مدافع_عشــــق #قسمت_10 هوالعشــــــق صدای بوق آزاد در گوشم میپیچد شماره را عوض میڪنم خاموش! ڪلافه دوباره شماره گیری میڪنم بازم خاموش فاطمه دستش رامقابل چشمانم تڪان میدهد: _ چی شده؟جواب نمیدن؟ _ نه! نمیدونم ڪجا رفتن …تلفن خونه جواب… بیشتر »

ادامه رمان😌

​#رمان_مدافع_عشـــــق قسمت_9 هوالعشـــــــــق  فضا حال و هوای سنگینےدارد. یعنے باید خداحافظـے ڪنم؟ ازخاڪے ڪه روزی قدمهای پاڪ آسمانےها آن را نوازش ڪرده… باپشت دست اشڪهایم را پاڪ میڪنم در.این چند روز آنقدر روایت از آنهاشنیده ام ڪه حالا میتوانم… بیشتر »

ادامه رمان😌

​#رمان_مدافع_عشــــق #قسمت_8 هوالعشـــــــق نزدیڪ غروب، وقت برای خودمان بود… چشمانم دنبالت میگشت.. میخواستم آخرای این سفر چند عڪس از تو بگیرم… گرچه فاطمه سادات خودش گفته بود ڪه لحظاتـے را ثبت ڪنم.. زمین پر فراز و نشیب فڪه با پرچم های سرخ و… بیشتر »

دوست مهدی با نامحرم درست نمیشه☺;)

​‍ 👩🏻ازت خوشم اومده… میخام باهات دوست شم…💞 💬✍🏻 دختره تو دانشگاه جلوی یه پسر رو گرفت وگفت : خیلی مغروری ازت خوشم میاد. هرچی بهت آمار دادم نگاه نکردی ولی چون خیلی ازت خوشم میاد، من اومدم جلو خودم ازت… بیشتر »