اﺩاﻣﻪ ﺯﻧﺪﮔﻲ ﻧﺎﻣﻪ ي ﺷﻬﻴﺪ_ﺭﺿﺎ_ﺻﺎﺩﻗﻲ_ﻣﻬﺮ_

​🌷🌸🍃🌷🌸🍃🌷🌸🍃
#زندگی_نامه 

#شهید_رضا_صادقی_مهر

#قسمت_سوم
ﺁﺧﺮﻳﻦ ﺑﺎﺭﻱ ﻛﻪ ﺭﺿﺎ ﺭﻭ ﺩﻳﺪﻡ, ﺩﻗﻴﻘﺎ ﺩﻭ ﻫﻔﺘﻪ ﻗﺒﻞ اﺯ ﺷﻬﺎﺩﺗﺶ ﺑﻮﺩ
ﭼﻬﺎﺭﺭاﻩ ﺧﺎﻛﺮﻳﺰ ﻭاﻳﺴﺎﺩﻩ ﺑﻮﺩﻳﻢ و ﺩاﺷﺘﻴﻢ ﺣﺮﻑ ﻣﻴﺰﺩﻳﻢ

-اﻳﻦ ﭼﻬﺎﺭﺭاﻩ اﻻﻥ ﺑﻪ اﺳﻢ اﻳﻦ ﺷﻬﻴﺪ اﺳﺖ,ﺑﻌﺪا ﻋﻜﺴﺸﻮ ﻣﻴﮕﻴﺮﻡ و ﻣﻴﻔﺮﺳﺘﻢ ﻭاﺳﺘﻮﻥ - ﻳﻪ ﻟﺒﺎﺱ و ﺷﻠﻮاﺭ ﺳﻔﻴﺪ, ﺯﻳﺮ ﻛﺎﭘﺸﻦ ﺧﻠﺒﺎﻧﻴﺶ ﭘﻮﺷﻴﺪﻩ ﺑﻮﺩ
ﺧﺪاﺣﺎﻓﻆﻲ ﻛﺮﺩﻳﻢ ﺑﺎﻫﺎﺵ, ﭼﻨﺪ ﻗﺪﻡ ﺭﻓﺖ و ﺑﺮﮔﺸﺖ ﺩﻭﺑﺎﺭﻩ ﻣﺎﺭﻭ ﺑﻮﺳﻴﺪ و ﺭﻓﺖ….

ﻳﺨﻮﺭﺩﻩ ﺩﻭﺭﺗﺮ اﻳﺴﺘﺎﺩ و ﺑﺎﺯﻡ ﺑﺮﮔﺸﺖ و ﻧﮕﺎﻫﻤﻮﻥ ﻛﺮﺩ و اﺷﻜﺎﺷﻮ ﭘﺎﻙ ﻛﺮﺩ و ﺭﻓﺖ…
اﻳﻦ ﺭﻓﺘﻨﺶ ﺧﻴﻠﻲ ﺩﺭﺩﻧﺎﻙ ﺑﻮﺩ

ﭼﻮﻥ ﺑﻼﻓﺎﺻﻠﻪ ﺭﻭﺯ ﺑﻌﺪﺵ ﻫﻢ ﺧﻄ ﻣﻮﺑﺎﻳﻠﺶ ﻗﻂﻊ ﺷﺪ ﻫﻢ ﺗﻠﻔﻦ ﻣﺤﻞ ﺳﻜﻮﻧﺘﺶ ﺗﻮﻱ ﭼﺎﺑﻬﺎﺭ

ﺗﺎ ﺩﻭ ﻫﻔﺘﻪ ﺑﻌﺪﺵ ﻛﻪ ﻳﻜﻲ اﺯ ﺩﻭﺳﺘﺎﻥ اﺯ ﺭاﺩاﺭ ﺷﻴﺮاﺯ ﺯﻧﮓ ﺯﺩ و ﺧﺒﺮ ﺷﻬﺎﺩﺗﺸﻮ ﺑﻬﻤﻮﻥ ﺩاﺩ

اﻭﻧﻤﻮﻗﻊ ﻣﻦ ﺗﻬﺮاﻥ ﺩاﻧﺸﺠﻮ ﺑﻮﺩﻡ, ﺧﻮﻧﻪ م ﭼﻬﺎﺭﺩﻳﻮاﺭﻱ ﺑﻮﺩ, ﺩﻡ ﻏﺮﻭﺏ ﺑﻮﺩ ﺩاﺷﺘﻢ ﻣﻴﺮﻓﺘﻢ ﺧﻮﻧﻪ, ﺩﻭﺭ ﻓﻠﻜﻪ ﺻﺎﺩﻗﻴﻪ ﻭاﻳﺴﺎﺩﻩ ﺑﻮﺩﻡ ﻣﺎﺷﻴﻦ ﺑﻴﺎﺩ ﻛﻪ ﺩﻭﺳﺘﻢ ﺯﻧﮓ ﺯﺩ ﮔﻔﺖ اﻳﻨﺠﻮﺭﻱ ﺷﺪﻩ, اﻭﻧﺠﺎ, اﻭﻟﻴﻦ ﺑﺎﺭﻱ ﺑﻮﺩ ﻛﻪ ﺑﺎ ﺷﻨﻴﺪﻧﻪ ﻳﻪ ﺧﺒﺮ, ﻧﻤﻴﺘﻮﻧﺴﺘﻢ ﺭﻭﻱ ﭘﺎﻫﺎﻡ ﻭاﻳﺴﻢ
ﻣﺤﻜﻢ ﺑﺎ ﺯاﻧﻮ ﺧﻮﺭﺩﻡ ﺯﻣﻴﻦ
ﺭﺿﺎ اﻳﻨﺎ ﺧﻮﻧﺸﻮﻥ ﺭﻭ ﺁﻭﺭﺩﻩ ﺑﻮﺩﻥ ﻗﻠﻌﻪ ﺣﺴﻦ ﺧﺎﻥ,ﺷﻬﺮﻗﺪﺱ,

اﻭﻧﻤﻮﻗﻊ ﺳﺎﻛﻦ اﻭﻧﺠﺎ ﺑﻮﺩﻥ,

ﺭﻓﺘﻢ ﺧﻮﻧﺸﻮﻥ, ﻗﻴﺎﻣﺘﻲ ﺑﻮﺩ….

ﺻﺒﺤﺶ ﺭﻓﺘﻴﻢ ﭼﺎﺑﻬﺎﺭ و ﺭﺿﺎ و ﻋﻠﻲ اﺻﻐﺮ ﺭﻭ ﺁﻭﺭﺩﻳﻢ
ﻣﺎﺩﺭ ﺭﺿﺎ ﻣﻴﮕﻔﺖ ﺑﺎﻳﺪ. ﻗﻠﻌﻪ ﺣﺴﻦ ﺧﺎﻥ ﺩﻓﻦ ﺑﺸﻪ
ﻛﻠﻲ ﺑﺎﻫﺎﺵ ﺣﺮﻑ ﺯﺩﻡ ﻛﻪ اﻻ و ﺑﻼ ﺭﺿﺎ ﮔﻔﺘﻪ ﺑﺎﻳﺪ ﻛﻨﺎﺭ ﺩاﻳﻴﻢ ﺩﻓﻦ ﺑﺸﻢ ﺑﻌﺪ اﺯ ﺷﻬﺎﺩﺗﻢ 
ﺑلاخره با کلی تلاش و صحبت ﻣﺎﺩﺭ گرامی شهید ﺭاﺿﻲ ﻛﺮﺩﻳﻢ ﻛﻪ ﺭﺿﺎ ﺭﻭ اﺳﺪﺁﺑﺎﺩ ﺩﻓﻦ ﻛﻨﻴﻢ…..
ادامه دارد…. 
#زندگی_نامه

#شهید_رضا_صادقی_مهر 

#عقاب_تیز_پرواز_آسمان_آبی_ایران
«داستان زندگی این شهید بزرگوار برای اولین بار 
💢به روایت دوست “گمنام"شهید گرانقدر

🌸🌸

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
نظر دهید

آدرس پست الکترونیک شما در این سایت آشکار نخواهد شد.

URL شما نمایش داده خواهد شد.
بدعالی

درخواست بد!

پارامتر های درخواست شما نامعتبر است.

اگر این خطایی که شما دریافت کردید به وسیله کلیک کردن روی یک لینک در کنار این سایت به وجود آمده، لطفا آن را به عنوان یک لینک بد به مدیر گزارش نمایید.

برگشت به صفحه اول

Enable debugging to get additional information about this error.